باد های ننگرهار دلش گرفته است،

باد های ننگرهار دلش گرفته است!
 
فردا هیزم های ننگرها دلش می گیرد! چرا که زرلشت، پلوشه، تورپیکی ... دیگر پا به بیابان نمی نهند، تا خار ها و هیزم ها، دست های معصوم، و پا های بدون پاپوشان را بی آزارد.!
تورپیکی نقش زمین شد و زلفانش را خاک ربود، باد های ننگرهار دلش گرفته است،...
فردا "پیکی" کدام تورپیکی را شانه کند.!

پیراهن عروسک "زرلشت" رنگ دیگری به خود گرفته است، رنگ سرخ، رنگ که همیشه آرزو داشت بر تن کند، رنگ سرخ، رنگ دلرباست، اما، آن رنگ، رنگ یتیمی عروسک بود!

فردا چشمان برادرک "پلوشه" اورا در گوشه اتاق می پالد و صدای کودکانه اش سکوت اتاق را میشکند "پلوشه خوری، پلوشه خوری ی ی" و تا ابد بی جواب میماند!

دستان کودکانه ی شان تازه با داس و "تیشه" های "فقر" انس گرفته بود، نمی دانستند با تیشه ی آخری که، کنار هیزم میزنند کسی! مثل پدر، برادر، یا یکی از اقوام و یا هموطنش آنجا جهل، خشم یا اعتقادش را (ماین) پنهان ساخته است و با فرود آمدن تیشه، صدای نهیبی و بدنبال آن، آوازها در حنجره ی دختران ننگرهار سکوت می شود! دختران ننگرهار دیگر ترانه های پشاوری را زمزمه نمی کنند.!

بانوی مکتب ساز داکتر سیماسمر

بانوی مکتب ساز داکتر سیماسمر

جایزه نوبل جایگزین

تنها "بشر" افغانستانی است که در راه حقوق "بشر" بی شمار نام نیکی و افتخار آورده است.
موی "سفید" بانوی مکتب ساز (داکتر سیماسر) را فلک به رایگان نداده است، او مثل هر زن دیگر افغانستانی با موانع و مشکلات زیادی روبرو بوده و می باشد، او خود قرب...
انی ... بوده است، قربانی جهل، قربانی هوس و تفنگ و قربانی جنس دوم و نصف "بشر" بودن.
او افتخارات و نام نیکی هایش را به سرزمین میاورد، که در چشم جهانیان تریاک، انتحار، تبعیض، جهل، فساد اداری ... بارزترین نشانه های شناختی و هویتی این کشور شناخته میشود.
باری! این نصف بشر "زن" بانو سمر، مکتب میسازد، آنان می سوزانند،
داکتر سمر، بنام انسانیت، جان میبخشد، آنان به نام "خدا"جان می گیرد ... بانوی مکتب ساز! به نام بشریت حقوق همه را مساوی میخواهد و آنان به نام "شر." و "سنت" حق را در ترازوی جهل به وزن می کشند.
بانوی مکتب ساز جایزه جایگزین "نوبل" را به خانه میاورد و این افتخار کمی نیست.

 

دانشگاه نه تکیه خانه است و نه خانقا

دانشگاه نه تکیه خانه است و نه خانقا
 
دانشگاه مکان است برای کسب علم و دانش، آنجا نه "تکیه خانه" است و نه "خانقا" دانشجویان با هر باور و ایمان مذهبی که وارد دانشگاه می شوند به هدف دانش اندوزی است، صف آرایی "مذهبی" در چنین مکانی نه وجهه مذهبی دارد و نه توجیه علمی و عقلی، حادثه ا...
مروز دانشگاه کابل، که در اثر آن چندین دانشجو کشته و تعداد دیگر زخمی شدند هشداریست به تمام مردم افغانستان، اهمیت این حادثه و هشدارش در این است که این واقعه نه در "دشت برچی" اتفاق افتاده است و نه در "چنداول" کابل، مسببین این حادثه نه افراد بی سواد جامعه بودند و نه جنگسالاران و تفنگ بدستان ،دزدان و غارت گران، این حادثه در "دانشگاه" اتفاق افتاده است مکانی که "موتور" پیشرفت جامعه ها و کشور ها از آنجا به حرکت می افتد و مسببین حادثه "دانشجوها" بودند، کسانی که به عنوان انرژی و نیروی محرک آن "موتور" شناخته میشوند.
درست است که دانشگاه کابل در یک کشور اسلامی موقعیت دارد و دانشجویان همه مسلمانانند، اما یاد مان نرود که یادبود از حادثه کربلا و امام حسین نه در "اصول دین" امده است و نه ربط به فروعات "دین" دارد، البته که یاد بود از حادثه کربلا و قیام امام حسین هیچ گونه مانع دینی ندارد اما در کم و کیف آن مسلمانان اختلاف نظر دارند و این اختلافات است که باعث بروز چنین حوادث خونین می شود.
در شهر کابل حسینیه ها، تیکه خانه ها و مساجد بی شماری به همین منظور اعمار شده است چه لزوم دارد که دانشجویان در درون "دانشگاه" اقدام و پافشاری به برگزاری محفل عزاداری در مسجد دانشگاه نمایند، مسجد دانشگاه صرفا برای ادای نماز ساخته شده است و تا اکنون هیچ گونه مانع برای اینکه چه کسی آنجا نماز بخواند و چه کسی نخواند شنیده نشده است.
دانشجویان سکانداران آینده و دانشگاه سکان این جامعه است، صف آرایی مذهبی در این مکان و در میان دانشجویان خشونت های گذشته و حال را برای چند دهه آینده "بیمه" میکند، بنظرم دانشگاه و دانشجو در برابر آلودگی های مذهبی و قومی واکسینه شوند، در غیر آن نسلهای آینده ما روزگاری را سر خواهند کرد که ما اکنون چه "تلخ"تجربه اش می کنیم.